چند شعر کوتاه عاشقانه
سر می روم از خویش از گوشه گوشه فرو می ریزم و عطر تو رسوایم می كند.
.
.
بهتر که همه عمر ز هم باز نگردد چشمی که نشد باز دمی بر رخ یارم
.
.
خــمـش کـردم خـمـش کـردم کـه ایـن دیـوان شـعـر مـن ز شـرم آن پـری چـهـره بـه اسـتـغـفـار مـی
آیـد
.
.
دلتنگی هایم را نشاندم روی دوش بادبادک و فرستادمشان به آسمان . . . باران می بارد !
.
.
تو به افتادن من در خیابان خندیدی و من همه ی حواسم به چشمان مردم شهر بود که عاشق
خنده ات نشوند!!!
.
.
جدا شدیم بدون خداحافظی-و من- همچون ساختمان نیمه کاره رها شده ام...درنگاه بی اعتبار
عابران خیابانی!
.
.
چشمانت گوانتانامو ست: بی اعتنا به حقوق بشر
.
.
سرم را از ته تراشیدم شاید خاطرات ِ دستانت از یاد ِ گیسوانم برود
پنجشنبه 27 فروردین 1394 - 4:34:40 PM